مقاله پژوهشی: مروری بر بنیادگرایی اسلامی
تهیه کننده کیخسرو کیا اشکوریان آبان ماه 93
بنیادگرایی اسلامی یا اصول گرایی اسلامی
چکیده
بنیادگرایی جنبشی مذهبی است که بازگشت به اصول و بنیادها را مفروض گرفته وعمدتاً خواستار عبور از مدرنیسم و بازگشت به سنتهاست. تصلب، تأکید بر جامعیت دین، مخالفت با سکولاریسم و تأکید بر خشونت جهت پیشبرد اهداف، از ویژگیهای اصلی جریانهای بنیادگرا است. جنبشهای بنیادگرا با چنین رویکردی درصدد تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود بودهاند. تحقیق حاضر به بررسی تأثیر آموزههای بنیادگرایی در جوامع اسلامی می پردازد.
· فهرست:
· بنیادگرایی اسلامی یا اصول گرایی اسلامی
· چکیده
· بیان مسئله:
· فرضیه:
· مفاهیم و کلیات
· گروههای بنیاد گرا:
· واژه بنیادگرایی
· دیدگاه برخیازتحلیل گران مسلمان درموردبنیادگرائی:
· علل جذابیت تفکر بنیادگرایانه در برخی کشورهای اسلامی
· تشکیلات سازمانی بنیادگرایان
· ویژه گی های بنیادگرایی
· توان تشکیلاتی و سازمانی جریان بنیاد گرائی
· روند رشد جنبش های بنیادگرائیاسلامی:
· منابع مالی واقتصادی سازمان های بنیاد گرا
· نحوه عمل گروههای بنیاد گرا
· عملکرد سه گانه بنیادگرایان
· مهاجرت گروههای بنیادگرا به مناطق عملیاتی
· چرائی مهاجرت بنیاد گرایان به مناطق مختلف جهان
· نتیجه گیری
· منابع
بنیادگرایی اسلامی یا اصول گرایی اسلامی
چکیده
بنیادگرایی جنبشی مذهبی است که بازگشت به اصول و بنیادها را مفروض گرفته وعمدتاً خواستار عبور از مدرنیسم و بازگشت به سنتهاست. تصلب، تأکید بر جامعیت دین، مخالفت با سکولاریسم و تأکید بر خشونت جهت پیشبرد اهداف، از ویژگیهای اصلی جریانهای بنیادگرا است. جنبشهای بنیادگرا با چنین رویکردی درصدد تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود بودهاند. تحقیق حاضر به بررسی تأثیر آموزههای بنیادگرایی در جوامع اسلامی می پردازد.بیان مسئله:
در عصر حاضر پدیده بنیادگرایی، یکی از وسیع ترین و در عین حال ژرف ترین واژههای مذهبی است که دارای کارکرد چند گانه می باشد.بخشی از این پدیده در جهان اسلام از جمله ورطههای آزار دهندهای است که بر سر راه هر نوع تفکر دینی به کمین نشسته است. از عمر بنیادگرایی اسلامی سالیان درازی نمی گذرد اّما در همین عمراندک، بنیادگرایان درجهان اسلام به مؤلفهای قابلاعتنا در تحولات پرشتاب سیاسی و فکری مسلمانان مبدل شدهاند. برخی از تحلیلگران معتقدند که اساساً بنیادگرایی،شکل تراژیک و مسخ شده نوگرایی دینی است . نوگرایان دینی،وقتی وجه منفی تفکر مدرن را بر وجه ایجابی و مثبت آن برتری ببخشند، موضعی خصمانه نسبت به دنیای مدرن ومنظری نوستالژیک نسبت به شالودههاو بنیادها بر می گزیند.اما برخی دیگر براین عقیدهاند که بنیادگرایی، عارضه و زایدهای است که نوگرایی را به آفت می کشانده و راه را برای بلوغ و بالندگی نواندیشی سد می کند. به هر تقدیر، بنیادگرایی هرچه باشد درروزگار ما به هویتی مستقل واثرگذارتبدیل شده است ودر تحلیلهای فکری و سیاسی نمیتوان چشم برآن بست. تحولات اخیر در صحنه منازعات سیاسی بین المللی و منطقه ای،یک بار دیگر نگاهها را به سمت بنیادگرایی اسلامی معطوف کرده است . در حال حاضر سنبل بنیاد گرائی انحرافی، اندیشه افراطی و تکفیری وهابی است که در عملکرد جریانات خشن و ضداسلامی مانند داعش و هابیت نمایان شده است.
در این مقاله بنیانهای فکری«بنیادگرایی اسلامی»مورد بررسی قرار میگیرد ودر حقیقت سئوال اصلی آن است چیستی بنیادگرایی و مؤلفههاوگزارههایی تاثیر گذار آن است.
کلید واژگان: بنیادگرایی مذهبی، بنیادگرایی اسلامی، جامعیت دین، حکومت اسلامی،
فرضیه:
فرضیهاصلی: بنیادگرایی اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی، دارای مؤلفهها گزارهها و بنیانهای فکری- سیاسی خاص است.؟
مفاهیم و کلیات
بنیادگرایی اسلامی به رغم تعدد و تنوع درعرصه نظر و عمل در دنیای اسلام، بنیانهای فکری و سیاسی مشترکی دارد که عبارتند از: جامعیت و شمولیت دین اسلام؛ پیوند میان دیانت و سیاست؛ لزوم بازگشت به اصول و مبنانی دین اسلام؛ برقراری حکومت اسلامی؛عملگرایی و داشتن برنامه و راهبرد علمی برای گذاراز وضع نامطلوب غیراسلامی به وضع مطلوب اسلامی، به این معنا، بنیادگرایی را مترداف با«الاصولیه» در برداشت اسلامگرایانی چون یوسف قرضاوی، راشدالغنوشی و حسن البنا مشاهده می کنیم. بر ایناساس بنیادگراییاسلامی تفسیری جدید و مغایر با قرائت مدرنیته از روابط میان انسان و خداوند و جامعه ارائه میدهد.
بنیاد گرائی به انگلیسی به معنی ( Islamic fundamentalism) است معنا و مفهوم بازگشت بهاصول و اعتقادات اصلی اسلامی را در بر دارد و تعریف دقیق این واژه بستگی به منبع آن متغیر و متفاوت خواهدبود.
نکته:بنیاد گرایی اسلامی اساساً نتیجهٔ خشونت تفکر اسلامی نیست بلکه التزام به منابع دینی بدون دستبرد،تحریف یا توجیه مبتنی بر دیدگاه شخصی است.
گروههای بنیاد گرا:
تنوع برداشت از اسلام به تکثر گروه های بنیاد گرا کمک کرده است و از گروههای بنیادگرای اسلامی سنی مذهب میتوان به گروههای، مانند، القاعده، طالبان، بوکوحرام، سپاهصحابه ، حماس اخوانالمسلمین،انصار حزبالله، احفادالصلاح، حرکت اسلامی، جماعت اسلامی،حزب النور جیش العدل، جیش النصر جبهه آزادی بخش مورو و... اشاره نمود . برخی از تحلیل گران غربی حزبالله لبنان و جمعیت فدائیان اسلام و جریان اصول گرائی شیعی را در زمره گروهای بنیاد گرا قلمداد می کنند.
واژه بنیادگرایی
با بررسی ریشه این جریان به نظر می رسد دردل واژه بنیادگرایی، فقط رجوع به بنیادها نهفته است نه رجوع به قرائت مذموم از بنیادها، بنابراین میتوان گفت این واژه، اساساً درست و دقیق نیست به همین دلیل بیشتر محققین اسلامی، به این واژه انتقاد دارند. اما واقع مطلب این است که محققان زیادی هستند که این واژه را «بی طرفانه» وعام» به کار میبرند[1] و این واژه را فارغ از معنای منفی آن لحاظ میکنند. رهبران جنبشهای اسلامی شمال آفریقا، معمولاً واژه بنیادگرایی را برای فعالیت های اسلامی خود نمیپذیرند و به جای آن کلمه اصولگرایی اسلامی(الإصولیة الإسلامیة)را به کار میگیرند و جنبش خود را صحوة الاسلامیه یعنی بیداری اسلامی مینامند. به هر حال واژه بنیادگرایی در معنای منفی عمدتاً از ناحیه روزنامه نگاران و سیاستمداران غربی و با هدف خاص به کار گرفته میشود.
دیدگاه برخیازتحلیل گران مسلمان درموردبنیادگرائی:
روشنفکران مسلمان درمورد بنیاد گرائی معتقدند باید میان نوگرایی دینی با بنیادگرایی یا رادیکالیسم دینی تفکیک قایل شد. در این جا بنیادگرایی دینی، اشاره به گروههایی دارد که به دلایلی، با فرآیندهای حاکم بر شرایط فعلی جامعه سازگاری ندارند و با روند موجود مخالفت می کنند و با رجوع به بنیادهای اصلی دین خود ، نوعی جامعه ایدهآل ذهنی برای خود ترسیم میکنند و وضعیت موجود را بهدلیل عدم تطابق با آن جامعه ایدهآل به نقد می کشند. گرایش به بنیادگرایی در کشورهای سنتی تر که تجربه حکومتهای دینی هم نداشتهاند بیشتر است از کشورهایی که به دنیای مدرن وارد شدهاند و تجربه حکومت دینی را هم از سر گذراندهاند.
دکتر احمدی،[2] واژه «بنیادگرایی» و ماهیت و تبار این واژه، را اینگونه توضیح میدهید" سابقه کاربرد و اژه بنیادگرایی به دهه هشتاد بر میگردد اگرچه درعلوم اجتماعی، همواره بحث از بنیادگرایی بوده است اما بکارگیری واژه «بنیادگرایی اسلامی» حدوداً به دهه ۸۰ میلادی بر میگردد. "منظور از بنیادگرایی دینی ، اشاره به گروههایی است که به دلایلی، با فرآیندهای حاکم بر شرایط روز مخالفت میکنند و با ارجاع به بنیادهای اصلی دین خود، نوعی جامعه ایدهآل ذهنی ترسیم میکنند و وضعیت موجود را به دلیل عدم تطابق با آن جامعه ایدهآل به نقد میکشند. بنابراین بنیادگرایی، نگاه نوستالژیک از شرایط مدرن به شرایط اولیه و پیشین است.
بنیادگرایان قصد زنده کردن بنیادهای غیر قابل نقد و مقدس را در روزگار مدرن در سر می پرورانند و در نظر آنان هرگونه رجوع به بنیادها مساوی است با بنیادگرایی و با تفسیر و تلقی خاصی خود از بنیادها ساختار سیاسی و اجتماعی خود را شکل می دهند و دریافت های خود از بنیاد گرائی را به اجراء در می آورند.
برخی از پژوهشگران، بنیادگرایی اسلامی را مفهومی عام و جامع میدانند؛ سیدجمال، عبده و حتی اقبال از این دسته می باشند.البته در این تعریف، بنیادگرایی، ذاتاً مذموم نیست و این واژه، برای آنان به خودی خود بار منفی ندارد . این موضع، عمدتاً از آن محققین غیرمسلمان است. اما در داخل کشورهای اسلامی، روشنفکران مسلمان معتقدند باید میان نوگرایی دینی با بنیادگرایی یا رادیکالیسم دینی تفکیک قایل شد[3].ضمن آنکه در بین پژوهشگران اجماع منطقی درباره کاربرد واژه و مصادیق منفی بنیادگرایی وجود ندارد اّما میتوان به سطوح مختلف آن اشاره کرد و گفت برخی گروهها و افراد، بنیادگراترند و برخی دیگر کمتر بنیادگراهستند.
علل جذابیت تفکر بنیادگرایانه در برخی کشورهای اسلامی
درحال حاضر کشورهای زیادی از ممالک اسلامی هستند که جریانات بنیادگرا در آنها مورد استقبال واقع شده است. شمال آفریقا، جنوب خلیج فارس، شبه قاره هند، کشمیر و آسیای مرکزی و حتی در کشور خود ما این تمایل و استقبال به بنیادگرایی کما بیش وجود دارد. حال پرسش اصلی این است که چرا در دوران مدرن و با گسترش ابزارهای تبلیغی و آموزشی بنیادگرایی همچنان جذاب و پرطرفداراست؟
بی شک بخشی از این تمایل ، انگیزه و ماهیت دینی این تفکر است. شعار بازگشت به دین اصیل همیشه دربین مؤمنان یک دین جذبه داشته است و جوامع اسلامی به دلیل هویت دینی خود، همواره به نهضتهای دینی روی خوش نشان دادهاند. از جهت دیگر باید به دشواریها و مشکلات جوامع اسلامی در روند توسعه و نوسازی و احیاناً ناکامی در این مسیر اشاره کرد. جوامع اسلامی، معمولاً ناکامیهای خود را به پای الگوهای سیاسی غیر دینی مثل ناسیونالیسم، سکولاریسم، جریان چپ و... مینویسند و لذا بنیادگرایی را راه حل و درمان این ناکامیها می پندارند .برخی معضلات اجتماعی نظیر فساد اخلاقی، فحشا، نابسامانی های رفتاری و را هم به این موضوع اضافه می کنند، لذا باید در این زمینه، توجه داشت که جوامع اسلامی هم به دلیل ماهیت دینی و هم به دلیل مشکلات اجتماعی و سیاسی ناشی از الگوهای حکومت غیردینی، بطور خودکار به سوی رهیافت دیگری که ادعا میکند عمیقاً دینی است متمایل میشوند. به نظرمیرسد در پس ذهن این جوامع این فرضیه نهفته است که اگر آلترناتیو اسلامی به جای نیروهای چپ یا ناسیونالیستی یا سکولاریستی حاکم شود، معضلات سیاسی واجتماعی هم حل خواهد شد. تبلور این خواست در شعار جمعیت اخوان المسلمین مشاهده می شودکه میگفتند: «الاسلام هوالحل»؛ یعنی اسلام، راه حل همه مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. اینگونه است که بنیاد گرایان یک نمونه آرمانی از حکومت دینی میسازند که طبیعتاً جاذبه زیادی برای همگان دارد. البته به نظر میرسد که این جاذبه و تمایل در تمام کشورهای مسلمان یکسان نباشد.
ضمناً جاذبه بنیادگرایی در کشورهایی که تجربه حکومت دینی دارند بمراتب کمتر است.چون ممکن است این حکومتهای دینی هم به دلیل مشکلات ساختاری خود، همچنان درگیر مناقشات تئوریک و معضلات عینی شده باشند و لذا این فکر در مردم پدید میآید که این مشکلات لزوماً به نوع حکومت ربطی ندارد و به مشکلات ساختاری، فرهنگ، اقتصاد و حتی جغرافیا بر میگردد. بنابراین گرایش به بنیادگرایی درکشورهای سنتی تر که تجربه حکومتهای دینی هم نداشتهاند بیشتر است از کشورهایی که به دنیای مدرن، وارد شدهاند و تجربه حکومت دینی هم را از سر گذراندهاند. اینگونه است که میبینید، در کشورهایی مثل مالزی، مصر، ترکیه تمایل عمومی به بنیادگرایی کمتر است و اسلام خواهی، بیشتر وجهه نوگرایانه دارد. به هر حال این جاذبه نوستالژیک، در میان مسلمانان، پایگاه جدی دارد و به تناسب تجربهای که کشورها از حکومت دینی دارند، فراز و نشیب کم و زیادی پیدا میکند .
تشکیلات سازمانی بنیادگرایان
جریان بنیادگرایی مانند همه سازمان های سیاسی و مذهبی بر دو نوع تشکیلات سازمانی سازماندهی واستوار شدهاست. یکی تشکیلات علنی که در سطح آشکار اجتماعی و فرهنگی و...فعال است و دیگری تشکیلات پنهان و مخفی و متمرکز به مفهوم خاص آن، ضمناً شبکه مالی این نوع سازمان ها و بنیادها، پیچیده و درعین حال هنگفت می باشد و بطورکلی متکی به کمکهای داخلی و خارجی می باشند.
ویژه گی های بنیادگرایی
ویژگیهایی که برای بنیادگرایی بر می شمارند شباهت با ویژگیهای ایدئولوژی دارد. این اشتراک و شباهت، آنقدر هست که بنیادگرایی را یک اندیشه ایدئولوژی تلقی کرد و با معیارهای یک نهضت فکری و فرهنگی نزدیکی کمتری دارد. البته بایدتوجه داشت که تفکیک میان ایدئولوژی و نهضت فکری، به دوره امروزی تعلق دارد و جریان بنیادگرایی، در نگاه دیگر هم ایدئولوژی است و هم یک جریان فکریاست، ایدئولوژی است بخاطر آنکه درپی یک پروژه سیاسی خاص است و جریان فکری است بخاطر آنکه یک منظومه فکری در پشت آن قرار دارد. برخی از تفاوت های این دو به شرح زیر است:
ü بنیاد گرائی،اگر ایدئولوژی دینی را تبدیل به ابزار قدرت سیاسی بنماید یک ایدئولوژی است
ü از مکانیزم های هویت بخشی و بسیج احساسات تودهها بهره میگیرد.
ü به مقوله«دشمن»توجهی اساسی دارد. واصولاً حیات بنیادگرایی مدیون وجود دشمن است.
ü بنیادگراها تا وقتی هستند وفعالیت دارند که «دشمنی» وجود داشته باشد.
توان تشکیلاتی و سازمانی جریان بنیاد گرائی
بنیادگرایان از همان ابتدای ظهور، برعنصر سازماندهی تشکیلاتی نظر داشتند.اخوان المسلمین از همان ابتدا در پی ایجاد سازمانهای قوی بود.حسن البنا نیز از پیش، این توصیه را کرده بود. اخوان المسلمین بشدت از احزاب قدرتمندی مثل «حزب وفد» الگو گرفت و به خود، وجههای سازمانی و تشکیلاتی داد.
جریان بنیادگرایی به دو نوع تشکیلات باور داشته است: یکی تشکیلات علنی که در سطح آشکاراجتماعی فعال است و دیگری تشکیلات مستحکم مخفی و متمرکز. درجنبش اخوان المسلمین در دهه۳۰ میلادی، یک تشکیلات مخفی درست شد به نام «الجهاز السری» یا شبکه مخفی. این شبکه بعدها گسترش یافت و هستههایی را شکل داد که منجرشد به ترور «نقراشی پاشا» در سال۱۹۴۸و ترور ناصر. پس از آن، شبکههای افراطی دیگر در دهه ۷۰ میلادی درست شد نظیر «سازمان آزادی بخش اسلامی»، «گروه جماعت المسلمین»، «گروه جهاد و جماعت الاسلامیه» و. . . بنابراین تشکیلات هم به صورت علنی وهم محرمانه از همان ابتدا در جریان بنیادگرایی وجود داشت و حتی این جریان به «تشکیلات درتشکیلات» باور داشت. از سوی رهبران این جریان گرایش به کار سازمانی و تشکیلاتی مورد تجویز قرار گرفت و جنبه ایدئولوژیک پیدا کرد، سیدقطب در کتاب «معالم فی الطریق» رسماً و صریحاً استراتژی جنبش اسلامی را بر قراری سازمان و تشکیلات میداند. او جهان را تقسیم میکند به جامعه اسلامی و جامعه جاهلی. جامعه جاهلی باید از بین برود. کسی که این کار را انجام میدهد یک پیشتاز مبارز و یک تشکیلاتی است که از هسته سازمانی تغذیه میشود و مبارزه میکند. تجربه تاریخی هم، علاوه بر تجویز تئوریک، به کمک این جریان آمده است تا سازمانهای قوی تشکیلاتی شکل دهند.
روند رشد جنبش های بنیادگرائیاسلامی:
برخی سازمان ها و نهادهای رسمی و غیر رسمی به ویژه درجهانعرب» کوشیدانده لیستی ازگروههای بنیادگرا ارائه دهند که این نهادها آمار تقریبی گروه های بنیاد گرا را بالغ بر دویست گروه می شمارند.اما واقع مطلب آناست که بسیاری از این گروهها آنقدر محدودند که منشأ هیچ فعالیتی نیستند. اما گروههای مهم وشاخص نیز هستند که می توان به؛ الجماعة الاسلامیه والجهاد در مصر، جماعت اسلامی مسلح در الجزایر، حزب التحریر اسلامی در اردن و لیبی، شاخه رادیکال اخوان المسلمین در سوریه و اردن،اخوانیهای جدید در عربستان سعودی، احفاد الصلاح و حرکت اسلامی در عراق، حرکت انصار در هند، مجاهدین در کشمیر، سازمان رعد در آسیای میانه، سپاه صحابه در پاکستان، طالبان در افغانستان، داعش و النصره و 30 گروه تحت پوشش آن درعراق وشام(دولت اسلامی)،جیش العدل و جیش النصر در س-ب ایران و پاکستان اشاره کرد اماّ بطور کلی جنبشهای مهم بنیادگرااسلامی درسطح جهان،از10 الی۱۲ گرو بالغ نمی شوند.
منابع مالی واقتصادی سازمان های بنیاد گرا
بدیهی است که وجه تشکیلاتی بنیادگرایان مستلزم یک بنیه سیاسی قوی اقتصادی ـ مالی است. منابع مالی گروههای بنیادگرا توسط برخی کشورها تامین و تغذیه می شوند. جنبش بنیادگرایی، ماهیتاً یک جنبش فرا طبقاتی است و به دلیل آنکه سرشت اعتقادی دارد،از تمامی طبقات اجتماعی در آن حضور دارند. هم طبقات ثروتمند، هم طبقات متوسط و هم لایههای ضعیف درآن حضوردارند.عناصری ثروتمند هستند که از سر اعتقاد،اموال وداراییهای خودراصرف این جریان میکنند و این کار را نوعی ایثار و فداکاری و جهاد تلقی میکنند. بخشی از هزینههای جریانهای بنیادگرا از این ناحیه تأمین میشود.
بخش دیگری از هزینههای اقتصادی این جریانها از این طریق تأمین میشود که خود بنیادگراها بعضاً فعالیتهای وسیع اقتصادی دارند. مثلاًً اخوان المسلمین در دهه ۷۰ میلادی با تأسیس سازمانی به نام «القادسیه» در دوران سادات، انحصار واردات کالاهای الکترونیک رادر دست خود گرفتند و از این طریق، ثروت هنگفتی به دست آوردند. گروه داعش با دریافت کمک های میلیاردی از کشورهای حامی و هم پیمان، فروش نفت مناطق تحت اشغال،مصادرهاموال مخالفین(شیعیان،سنی ها و مسیحیان و...)خالی کردن بانک های مناطق تحت نفوذ، باج گیری واخذ عوارض (زکات)از مردم درحال حاضر ثروتمند ترین گروه تروریستی جهان بشمار می آید.
برخی گروههای کوچکتر بنیادگرا این مقدار توان اقتصادی ندارند و لذا از کمک دولتهای خارجی بهره میگیرند. مثلاً قذاقی به برخی از گروههای بنیادگرای مصری که مخالف سادات بودند کمک مالی میکرد. علاوه بر همه اینها، گروههای رادیکال و بنیادگرااز شیوههایی که احزاب مدرن برای کسب توان اقتصادی به کار میگیرند مثل حق عضویت،کمکهای مردمی،کمک سازمانهای جهانی استفاده میکنند.
در دهه۹۰میلادی، باوسعت یافتن گروههای بنیادگرایی مثل گروه بن لادن، این ناراضیان با قطع ارتباط با عربستان، ثروت هنگفت خانوادگی خودرادربازاربورس، بانکها، شرکتهای تجاری و … فعال کردند. از این طریق، این ناراضیان بریده از عربستان توانستند حتی گروههایی را که در آستانه اضمحلال بودند مثل گروه الجهاد درمصر، تقویت کنند و با جذب این گروهها، شبکه جدید رادیکالیزم تندرو اسلامی را تحت حمایت گروه بن لادن تشکیل دهند. به هر حال شبکه مالی بنیادگرایان، بسیار پیچیده و در عین حال بسیار هنگفت است و بطورکلی از طریق کمکهای داخلی و خارجی تأمین میشود.
نحوه عمل گروههای بنیاد گرا
گروه های بنیادگرادرحوزه عمل و برای جلب اعتماد مردمی و تاثیر گذاری برجامعه هدف از شیوه های مختلف بهره گیری می نمایند و در این عرصه علاوه بر اعمال شیوههای نرم و ایجابی با بهره گیری از روش سلبی و با ابزار ارهاب، ارعاب و تهدید مقاصد خود را پی میگیرند که برد سیاسی این شیوه از دیگر روش ها تاثیر گذارتر است که این دوره خشونت، شباهت بسیاری با ترور دارد، کورکورانه انجام میشود، لزوماً علیه یک نظام یا کارگزاران سیاسی آن نیست بلکه مستقیماً علیه مردم عادی و بی گناهاست. البته این شیوه عمل خاص گروههای وابسته به جریانات خارجی و بین المللی و مزدور صفت است.
طبیعی است که بنیادگرایی در ذات خود حامل عنصر شهادت طلبی،ایثار و تهور است اما به نظر میرسد فعالیتهای خشونت طلبانه بنیادگرایان تکفیری در سال های اخیر خیلی حاد و بدخیم شدهاست.
عملکرد سه گانه بنیادگرایان :
الف) مبارزه جویی و فداکاری برای آرمانهایی مثل آزادی فلسطین و مبارزه با استعمار. جنبش اخوان المسلمین در دهه ۴۰و۵۰ میلادی بشدت درگیر این گونه کنشهای حاد بود. این نوع عملکرد را هر مسلمانی میتواند انجام دهد و اطلاق خشونت برآن، چندان موجه نیست.
ب)نوع دیگر افراط گرایی، خشونت علیه نظام سیاسی است. یعنی فعالیت برای سرنگون کردن یک حاکمیت. این گرایش به لحاظ تاریخی،ریشههایی در شبکه مخفی اخوان المسلمین دارد ولی خیلی نمیتوان این مبنا را اثبات کرد. اما قطعاً این مسأله با اندیشههای سیدقطب آغاز شد. او در کتاب «معالم علی الطریق» وجود شبکههای مخفی و نیروهای پیشتاز مبارز در جهت دگرگونی نظام جاهلی و جایگزینی نظام اسلامی به جای آن را تجویز کرده بود. به این ترتیب تشکیلات مسلحانه از اواخر دهه ۶۰ میلادی شروع شد و در دهه ۷۰ گروههای مخفی مسلح برای سرنگونی نظامهای سیاسی به ظهور پیوستند. این نوع از رادیکالیسم، کاربرد سلاح و خشونت را علیه نظام سیاسی و کارگزاران آن مجاز میشمارد.
ج) اقدامات خشونت آمیز و ترور : اما دوره سومی هم درخشونت گرایی بنیادگرایان میتوان سراغ گرفت که دراین دوره خشونت، شباهت بسیاری با ترور دارد، کورکورانه انجام میشود، لزوماً علیه نظام یا کارگزاران سیاسی آن نیست بلکه مستقیماً علیه مردم عادی و بی گناهاست. خشونت در این تلقی، فی نفسه مقدس است. مهم نیست، هدف این خشونت چه کسی است بلکه ذات خشونت اهمیت دارد و مقدس است. این فاز جدید خشونت طلبی در میان بنیادگرایان، کاملاً جدید است و در ادوار پیش سابقه ندارد و از دهه ۹۰ شروع میشود.
این موج جدید نه علیه استعمار میجنگد و نه به کارگزاران یک نظام سیاسی کار دارد بلکه فقط به نفس کشتن و ترور توّجه میکند. کشتار مردم بی گناه در الجزایر، عمدتاً توسط گروههای رادیکال انجام میشد و یا قتل عام در مصر به سال ۱۹۹۳ توسط الجماعة الاسلامیه صورت گرفت. این گروهها با بمب به اتوبوس جهانگردان حمله میکردند و همه راـ اعم از مسیحی، یهودی و حتی مسلمان میکشتند. توجیه آنان این بود که چون رژیم سیاسی از این طریق، درآمد کسب میکند باید این مجرای معاش نظام را قطع کرد.
ریشه تئوریک این موج جدید خشونت،اندیشههای وهابیت است که خود،در تصفیه شیعیان،گشاده دستی میکردند. به نظر می رسد ظرفیت خشونت ورزی این موج جدید می تواند افزایش یابد و اینها انگیزه و توجیه ایدئولوژیک برای استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را نیز دارند واگر توانائی یابند راحت از این تسلیحات استفاده خواهند کرد. حتی اگر بتوانند با مکانیزمهایی مثل کودتا، شکل دولتی و منسجم به خود بگیرند بعید نیست که کاربرد سلاحهای مرگبار را براحتی انجام دهند. البته وقتی تبدیل به دولت شوند محدودیتهایی بر آنها اعمال میشود اما برای استفاده از سلاح اتمی در جهت حذف مخالفان ایدئولوژیک خود، توجیه و دلیل دارند.
مهاجرت گروههای بنیادگرا به مناطق عملیاتی
مهاجرت گروههای بنیادگرا از دهها کشور جهان به مناطق عملیاتی مورد نظر(عراق،سوریه،افغانستان و پاکستان و ...) از ویژه گی جدید گروه های بنیاد گرا است بنیاد گرایان در حوزه جغرافیائی مشخص فعالیت نمی کنند بلکه تحت مدیریت سازمان های منظم سلسله مراتبی و با مدیریت تشکیلاتی واحد به مهاجرت و کسب آموزشهایی مختلف اهتمام می ورزند و موج جدید خشونت گرایی تروریستی را در کشورهای اسلامی گسترش می دهند. تحلیل گران سیاسی معتقدند که کشورهای قدرتمند برای مقابله با سیادت رقبا بر مراکز کلیدی ومهم جهان و مقابله با کشورهای مستقل، گروههای بنیادگرا را به لحاظ سیاسی،اطلاعاتی و امنیتی تغذیه وحمایت و در سرزمین های بحران خیز پراکنده میکنند وجریان چرخش آنان را در مناطق مختلف برعهده دارند واز این طریق، کاری را که می بایست توسط سربازان مهاجم خود انجام دهند توسط بنیادگرایان منتخب انجام میدهند. برخی کشورهای منطقهای مثلرژیم صهیونیستی، پاکستان ،عربستان، قطر، ترکیه، امارات و.. و قدرت های فرامنطقه ای به ویژه آمریکا و اعضای ناتو و اروپا به طرق مختلف در هدایت بنیادگرایان و جابجائی آنان دخالت دارند.
چرائی مهاجرت بنیاد گرایان به مناطق مختلف جهان
پدیده کوچ بنیاد گرایان ابتدا از افغانستان آغاز شد.افغانستان سالها کانون مبارزه با کمونیسم والحاد جهانی بود و لذا همه آرمان خواهان اسلامی را به سوی خود فرا میخواند. به علاوه، بنیادگرایان معمولاً در کشورهای خود با محدودیتهایی مواجه هستند و میخواستند به یک سرزمین آزاد و باز مهاجرت کنند تا فعالیتهای خود را بهتر سازماندهی کنند و لذا از دهه ۸۰ به بعد،کم کم به افغانستان سرازیر شدند.این کشور هم میدان مناسبی برای جهادعلیه کفر(بدلیل حضور سربازان اشغالگر کمونیستی ) بود و هم محیط مناسبی برای استقرار اردوگاههای آموزشی بنیادگرایان درحوزه نظامی و تبلیغاتی. درواقع، بازسازی تشکیلات جریان بنیادگرا از جهان عرب به افغانستان منتقل شد. گروههایی از اردن، الجزایر، مصر، یمن، عربستان، امارات، آسیای میانه، کشمیر و … به افغانستان آمدند و جزوات، نشریات زیادی چاپ کردند. مصریها مدتها نشریه «الطلیعه» را در افغانستان چاپ میکردند.
افغانستان هم جایی بود برای مبارزه با کفر، هم محیطی بود برای آموز ش دینی و معنوی و هم مکانی بود برای ورزیدگی نظامی و تشکیلاتی. این پدیده منجر به ظهور چیزی شد که به افغان العرب شهرت یافت. حضور پیکارجویان عرب در سرزمین پاکستان و افغانستان، البته ممکن بود این حضور در ایران هم به وجود آید و « جریان ایران العرب» را شکل دهد یا در کشمیر باشد و «کشمیر العرب» را ایجاد کند.
نتیجه گیری
از نگاه تحلیل گران اندیشه سیاسی برای بنیاد گرایی، سه گرایش عمده تعریف می شود:
یک دسته بنیاد گرایانی کهاصلاً سیاسی نیستند و نمیخواهند اسلام را سیاسی و ابزار کسب و اعمال قدرت کنند. صاحبان این گرایش،اعتقادات عمیقی دارند و در فرآیند مبارزات سیاسی خود از اسلام هم الهام میگیرند اما نمیخواهند نظام سیاسی اسلامی درست کنند. جریان چپ اسلامی در مصر و یا برخی از طرفدارانآنها در سایر کشورهای اسلامی، اینگونه میاندیشند. رویکرد این دسته، توجه به اسلام به عنوان یک هویت و عامل بسیج اجتماعی برای نوسازی است.
دسته دوم، بنیاد گرایان سیاسی معتدل و میانهرو هستند. این گرایش از دهه ۷۰ میلادی، انسجام بیشتری گرفتند و روزبه روز قویتر میشوند. به نظر میرسد بدنه اصلی اسلام گرایان معاصر، اینها باشند. بخش اعظم اخوان المسلمین مصر، اخوان المسلمین اردن، جبهه نجات الجزایر و حرکت «النهضة» تونس و … از این جملهاند این گروهها به اتکای تجربه تاریخی خود، طالب آنند که در انتخابات پارلمانی شرکت کنند و در یک فضای آزاد، اسلام را تبلیغ کنند.این جریان به جریان «الوسط» معروف است. به هرحال اینها بنیادگرایان سیاسی ولی معتدل و میانه رواند. البته برخی از آنها روشنفکرترند مثل راشد الغنوشی در تونس و برخی دیگر، سنتی تر هستند.
جریان سوم، جریان بنیاد گرایان افراطی است که مصداق آن جماعة الإسلامیة، الجهاد، القاعده، جماعت مسلح الجزایر و داعش ، النصره ، کتائب و…است . برخی از این جریانها، برداشتی رادیکال از اندیشههای سید قطب و حسن البنا را مبنا قرار دادهاند و شکل حاد ترور و خشونت را به عنوان مشی غالب پیش گرفتهاند. ضمن آنکه بعضاً از آنها از تفکرات وهابیت عربستان هم تأثیر پذیرفتهاند. واقعیت آن است که در میان اسلام گرایان،این جریان، قطعاً در اقلیت هستند اگر چه سروصدای زیادی به راه انداختهاند. آنچه خطرآفرین است همین جریان سومبنیاد گرائی افراطی و یا در اصطلاح جدید آن تکفیری است که با اعمال خشونت آمیز خود وجهه اسلام را تخریب می کنند. البتهدر چشم انداز دور، این گرایش روبه افول و فرسایش دارد به دلایل ذیل:
ü اولاً به لحاظ روانی،این نوع از گرایش اسلام گرایی، مقبولیت و محبوبیت خود را نزد مسلمانان از دست داده است به هر حال جوامع اسلامی روز به روز در بستر تمدن اسلامی، پیشرفت میکنند و لذا رهیافتهای خشن و حاد را نمیتوانند بپذیرند.
ü توده مسلمانان و بسیاری از جریانهای روشنفکرانه در عالم اسلام،از گرایش خشن بنیادگرایی تبری جستهاند و میبینیم که حتی جریان اول وجریان دوم اسلام گرایان هم خود را از این جریان سوم کنار کشیدهاند.
ü حکومتهای کشورهای مسلمان نیز تقریباً همگی پذیرفتهاند که حمایت و پشتیبانی از این گروهها، صحیح نبوده و لذا این گرایش را درکشورهای خود با محدودیت مواجه کرده اند.
ü فضای جهانی نیز به مقابله و معارضه با جریان حاد بنیادگرایی افراطی برخاسته است لذا جریان سوم بنیادگرایان که مبلغ خشونت حاد و ترور کورکورانهاند، به لحاظ تشکیلاتی بشدت در معرض تضعیف هستند.
ü از لحاظ فکری این جریان با خلأ تئوری و توجیه مواجه است و چشم انداز آتی اسلام گرایی، عمدتاً تأکید بر وجه قدسی و معنوی دین خواهد بود و از وجوه افراطی آن احتمالاً کاسته خواهد شد و تجربه حکومتهای دینی هم به این فرآیند کمک می کند.
منابع :
ü عزیز خانی احمد،کارشناس ارشداندیشه سیاسی اسلام – مقاله پژوهشی (بنیاد گرائی)
ü احتشامی انوشیروان - بنیادگراییاسلامی واسلام سیاسی - ترجمه محسن اسلامی فصل نهم
ü دکتر نجفی موسی- نظریه تمدن برتر اسلامی (نگاهی به نظریه بیداری اسلامی)
ü دکتر صحرایی محمد طیب - دوباره در اوج - بایسته های تمدن اسلامی در آثار شهید مطهری
ü زندی علی محمد، بنیاد گرائی و نص گرائی دین
ü مسیح - علی -مقاله بنیادگرایی اسلامی درافغانستان
ü دکتر هوشنگی حسین و دکتراحمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق( بنیاد گرائی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریانهای دینی)،
ü دکمجیان جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب
ü بابی سعید و احمدحسین زاده- از بنیادگرایی تا اسلام گرایی.( گزارشی از کتاب هراس بنیادین و اروپامداری)
ü
دکتر احمدی، حمید استاد دانشگاه و کارشناس جنبشهای اسلامی معاصر (مصاحبه)
ü