عنوان تحقیق :
حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس قطعی است
تهیه و تدوین : کیخسرو کیا اشکوریان
اردیبهشت 87
مقدمه :
در آوریل 1992 کشور امارات متحده عربی با طرح و نقشه قبلی تعداد 104 نفر را که از تابعیت آن کشور برخوردار نبودند و مجوز لازم برای ورود به جزیره ابوموسی را نداشتند با یک فروند کشتی به آن جزیره گسیل می دارد . در نتیجه مسئولین ایرانی از ورود آنان به جزیره جلو گیری بعمل آورده و کشور امارات متحده عربی این امر را بهانه قرار داده وادعای مالکیت خود را در مورد سه جزیره تنب بزرگ ٰ و کوچک و ابوموسی مطرح می نمایند .
فهرست :
مقدمه
زمینه جغرافیایی
تنب بزرگ
تنب کوچک
ابوموسی
نژاد ساکنین
جنبه استراتژیک جزایر سه گانه
پیشینه تاریخی
اختلاف ایران و بریتانیا بر سر مالکیت جزایر سه گانه
مفاد تفاهم نامه ایران و شارجه
ورود نیروهای ایرانی به جزایر ابو موسی و تنب بزرگ
رویدادهای اخیر
نگاهی به ادعاهای بریتانیا و امارات و پاسخ به این ادعاها
حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس
مقدمه :
در آوریل 1992 کشور امارات متحده عربی با طرح و نقشه قبلی تعداد 104 نفر را که از تابعیت آن کشور برخوردار نبودند و مجوز لازم برای ورود به جزیره ابوموسی را نداشتند با یک فروند کشتی به آن جزیره گسیل می دارد . در نتیجه مسئولین ایرانی از ورود آنان به جزیره جلو گیری بعمل آورده و کشور امارات متحده عربی این امر را بهانه قرار داده وادعای مالکیت خود را در مورد سه جزیره تنب بزرگ ٰ و کوچک و ابوموسی مطرح می نمایند .
زمینه جغرافیائی:
تنب بزرگ
این جزیره در 17 مایلی ( 27 کیلو متری )جنوب غربی جزیره قشم و در 30 مایلی (48 کیلو متری )بندر لنگه واقع است . چون در محاسبات مرزی دریائی در خلیج فارس جزیره قشم جزو خاک اصلی ایران شمرده می شود . پس می توان گفت فاصله تنب بزرگ با خاک صلی ایران همان 17 مایل (27 کیلو متر ) می باشد ٰ در حالیکه فاصله این جزیره با بندر راس الخیمه امارات 46 مایل 5/73 کیلو متر است .
تنب کوچک
این جزیره که به صورت غیر مسکونی در 12 کیلو متری تنب بزرگ قرار دارد در 45 کیلو متری بندر لنگه و 50 کیلو متری راس الخیمه امارات واقع است .
ابوموسی
این جزیره از دو جزیره دیگر بزرگتر و روی خط منصف خلیج فارس نسبت به دو ساحل ایرانی و عربی قرار دارد و فاصله کرانی شمالی آن با خاک اصلی ایران 42 مایل (5/67 کیلومتر ) و فاصله کرانه جنوبی آن با امارات متحده عربی 40 مایل (5/ 64 کیلومتر ) می باشد و فاصله این جزیره با جزایر ایرانی تنب بزرگ و سری حدود 30 مایل (48 کیلو متر ) است
تعداد ساکنان
در سال 1971 تعداد ساکنان تنب بزرگ 250 نفر و جزیره ابوموسی 300 نفر بوده وهم اکنون به ترتیب حدود 400 و 700 نفر در آن دو جزیره سکونت دارند
نژاد ساکنان
ایرانیان ساکن در جزیره تنب بزرگ از مردم بومی بندر لنگه و ساکنان عرب آن از قبیله بنی یاس دوبی می باشند که هیچ ارتباطی با راس الخیمه ندارند و ساکنین ایرانی جزیره ابوموسی از مردم بومی بندر لنگه و مردم عرب آن از قبیله سودان در شا رجه هستند . در حالیکه مدعیان پیشین و کنونی این جزایر همه ساکنان آنرا از نژاد عرب دانسته و این ادعا را به عنوان یکی از اصول دعاوی خود نسبت به این دو جزیره مطرح ساخته اند .
جنبه استراتژیک جزایر سه گانه
این سه جزیره همراه با چهار جزیره دیگر ایرانی در تنگه هرمز مجمع جزایری هستند با ارزش استراتژیک زیاد برای ایران زیرا بر سر راه ورودی و خروجی تنگه هرمز واقع اند و زنجیره استراتژیک ایران در تنگه هرمز را تکمیل می کنند در حالیکه برای امارات متحده عربی اهمیت استراتژیک آنچنانی ندارند . لذا ست که می گوئیم ادعای امارات بر مالکیت این جزایر جنبه سیاسی داشته و مقصود این است که جزایر فوق الذکر فقط در اختیار ایران نباشد و زنجیره دفاعی ایران را در تنگه هرمز تکمیل نکند
پیشینه تاریخی
این جزایر از سال 550 قبل از میلاد تا سال 651 میلادی ( 1200 سال ) متعلق به ایران بوده و از سال 950 میلادی تاکنون ( 1044 سال ) مجددا جزوه خاک اصلی ایران می باشد . بعد از قتل نادر شاه در ژوئن 1747 یکی از حاکمان محلی بنام ملا علی شاه در هرمز و بندر عباس ادعای استقلال کرد .کریمخان زند نیروئی به فرماندهی شیخ ناصر خان روانه آن دیار نمود تا ملا علی شاه را سرکوب کند . جنگ سه سال بطول انجامید و در خلال نبرد شاخه ای از قبیله قاسمی های راس الخیمه (جلفار) خود را به بندر لنگه رساندند و در آنجا مستقر شدند و پس از مدتی توانستند حکم فرمانداری خود مختار بندر لنگه را که شامل (بندر های چارک ،ٰ گنگ ، عسلویه ،خمیر ، جزایر تنب بزرگ و کوچک ، ابو موسی سری ، و کیش ) می شد از دولت ایران در یافت کند .
هنگامیکه نیروهای انگلیسی در سال 1819 دزدان دریایی (نیروهای قاسمی ) را در راس الخیمه سرکوب کردند گروهی از قاسمیان راس الخیمه به عموزاده گان خود در بندر لنگه پناه آوردند و ژنرال گرانت کابر نامه ها ی به در بار فتحعلی شاه و حاکم فارس نوشت و یاد آور شد که لشکر کشی مورد نظر وی به بندر لنگه صرفا برای سرکوبی نیروهای قاسمی ها است نه تجاوز به خاک ایران ، شاه ایران و حاکم فارس در پاسخ به ژنرال انگلیسی هشدار دادند که قاسمی های بندر لنگه اتباع و ماموران دولت ایران هستند و هیچ نیروی بیگانه حق تجاوز به خاک ایران را ندارد لذا گرانت کابر نیز از لشکر کشی به خاک ایران خودداری کرد .
در سال 1885 دولت قاجار یه تصمیم گرفت تقسیمات کشوری ایران را که از دوره صفویان باقی مانده بود دگرگون کرده و از 26 ایالت به 27 ایالت تقسیم نماید که در اثر این تقسیم بندی این منطقه بعنوان یک فرمانداری ضمیمه ایالت 26 ایران منظور گردید و والی این ایالت حاج محمد عین السلطان بود که در همان سال ( 1885 ) برادر زاده شیخ یوسف القاسمی حاکم بندر لنگه وی را کشت و حکومت را غصب کرد و از دولت ایران انتقال رسمی حکومت نسبت به خود را درخواست کرد .
در سال 1887 که امین السلطان نخست وزیر قاجاریه بود دستور داد شیخ قاسمی در بندر لنگه را به دلیل قتل عمویش و غصب حکومت او دستگیر و روانه تهران نمایند او دستگیر و به تهران منتقل شد و در همانجا در گذشت . بدین ترتیب حکومت قاسمی ها ی بندر لنگه در سال 1887 برچیده شد و این فرمانداری مستقیما زیر نظر ایالت 26 ایران قرار گرفت و فرمانداران گمارده شده از طرف دولت ایران اداره امور آن را به دست گرفتند .
اختلاف ایران و بریتانیا برسر مالکیت جزایر سه گانه
در سال 1887 که حکومت خود مختار قاسمی های بندر لنگه پایان یافت . دولت بریتانیا ادعای مالکیت این جزایر را نمود و با اینکه یکسال بعد (1888) وزیر مختار بریتانیا در ایران نقشه رسمی دولت بریتانیا از خلیج فارس را که جزایر سه گانه را جزء خاک اصلی ایران نشان می داد به ناصر الدین شاه تقدیم نمود و مع الوصف دولت انگلستان بر ادعای مالکیت خود بر سه جزیره پافشاری میکرد و تا آنجا پیش رفت که در سال 1903 بدون اطلاع ایران جزایر مذکور را به شیوخ قاسمی بخشید و به آنها دستور داد که پرچم قبیله ای خود را بر فراز ساختمانهای دولتی نصب نمایند .
و ایران بعلت قیام عمومی مشروطه و سرگرم مسائل داخلی بودن از این تصرف عدوانی بی خبر بود تا اینکه موسیو دامبرین بلژیکی مدیر کل گمرکات جنوب ایران حین بازدید از جزایر تنب و ابوموسی متوجه پرچم بیگانه در این جزایر شد و دستور داد پرچم قاسمی ها را پائین کشیده و مجددا پرچم ایران را بر افرازند و این اقدام اگر چه خشم دولت بریتانیا را برا نگیخت ولی به لحاظ ملاحظات سیاسی اقدامی صورت نداد .
در سال 1927 نیرو های ایرانی یک قایق متعلق به دوبی در آبهای ابو موسی توقیف کردند و این رویداد سبب اعتراض دولت انگلستان شد و از ایران درخواست پرداخت خسارت کرد ولی دولت ایران اقدام نیروهای خود را امری قانونی و برابر موازین بین المللی دانست ؛و سرانجام دولت انگلستان مجبور گردید خود خسارت قایق را به دوبی بپردازد .
از آن پس مجددا مذاکرات ایران با دولت انگلستان شروع شد و چون مذاکرات به نتیجه نرسید دولت ایران در سال 1928 به جامعه ملل شکایت کرد و خواستار باز گردادن جزایر تنب و ابوموسی و بحرین به ایران شد در سال 1968 پس از اینکه دولت انگلستان اعلام کرد در سال 1971 نیرو هایش را از خلیج فارس خارج خواهد کرد اولین اقدام او در این راه حل مسئله مالکیت بر جزیره بحرین بود که ایران و دولت انگلستان پس از مذاکرات طولانی تصمیم گرفتند این مسئله را به داوری بین المللی واگذارند . سرانجام دولت ایران ( رژیم محمد رضا پهلوی ) با دریافت وعده های از انگلستان ( متاسفانه ) از حق مالکیت ایران بر بحرین صرف نظر کرد و در سال 1970 میلادی (1350 هجری شمسی ؛ هفت سال قبل از پیروزی انقلاب سلامی ) شیخ نشین بحرین از ایران جدا شد ( استقلال یافت ) و مذاکره دو دولت ایران و انگلستان در مورد جزایر سه گانه تنب و ابوموسی ادامه یافت .
درنوامبر سال 1971 با وساطت انگلستان تفاهم نامه ای بشرح ذیل در شش ماده بین ایران و شارجه در مورد جزیره ابو موسی به امضاء رسید .
مفاد تفاهم نامه ایران و شارجه
نیروهای ایرانی به جزیره ابوموسی وارد خواهند شد و در بخشهای که حدود آن در نقشه پیوست این تفاهم نامه مشخص شده است استقرار خواهند یافت .
الف: در بخشهای توافق شده در اختیار نیروهای ایرانی ؛ ایران از حقوق مالکیت کامل برخوردار خواهد بود و پرچم ایران بر فراز تاسیسات نظامی ایران بر افراشته خواهد بود .
ب : شارجه در مابقی جزیره حاکمیت کامل خواهد داشت و پرچم شارجه بر فراز اداره پلیس شارجه در دهکده ابوموسی بر همان اساس افراشتن پرچم ایران برفراز تاسیسات نظامی ایران ؛ بر افراشته خواهد شد .
3- ایران و شارجه گستره آبهای کرانه ابوموسی را در 12 مایل بر اساس موازین دریایی ایران به رسمیت خواهند شناخت .
4- استخراج منابع نفت و ذخایر زیر زمینی در زیر گستره آبهای کرانه ای ابوموسی که در چهار چوب قرار داد موجود میان شارجه و شرکت نفت و گاز بیوتس صورت می گیرد باید از سوی ایران به رسمیت شناخته شود . نیمی از درآمد نفتی دولتی و استخراج این منابع مستقیما باید از سوی شرکت یادشده به دولت ایران پرداخت شود و نیم دیگر به شارجه تعلق می گیرد .
5- اتباع ایران و شارجه در ماهیگیری آبهای کرانه ای ابوموسی از حقوق برابر برخوردار خواهند بود .
6- ایران تعهد می نماید سالیانه 5/1 میلیون لیره استرلینگ برای مدت نه سال به شارجه بپردازد مگر اینکه در شارجه از محل استخراج نفت در این مدت از سالی سه میلیون لیره استرلینگ فراتر رود ؛ ضمنا دو طرف ایران و شارجه نه ادعای خود را بر سراسر جزیره ابو موسی پس خواهند گرفت و نه ادعای طرف مقابل را به رسمیت خواهند شناخت . در عین حال دو همسایه مسلمان مقررات توافق شده را به مورد اجراء در خواهند آورد .
ورود نیروهای ایرانی به جزایر تنب و ابوموسی
اما نیروهای ایرانی صبح روز 30 نوامبر سال 1971 ( یک روز پیش از خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس و پایان یافتن تعهد های کهن آن دولت نسبت به روابط خارجی و امور دفاعی امارات و دو روز پیش از اعلام رسمی موجودیت امارات متحده عربی ) به عنوان دولتی مستقل وارد جزایر تنب و ابوموسی شدند و این جزایر را پس از 68 سال تلاش و کوشش و اعتراض ؛ به ایران بازگرداندند .
ورود ایران به جزایر تنب و ابوموسی مورد اعتراض کشورهای عربی قرار گرفت . با درخواست دولت های تندرو عرب جلسه فوری اتحادیه عرب تشکیل گردید و قرار برآن شد که دولتهای عرب در پایتخت خود اقدام ایران را محکوم کنند .
علاوه بر این چهار دولت تندروی عرب ( عراق ؛ لیبی ؛یمن جنوبی و الجزایر ) شکایت نامه ای علیه ایران به شورای امنیت سازمان ملل تقدیم کردند و شورای امنیت نیز روز نهم دسامبر 1971 تشکیل جلسه داد تا به این شکایت رسیدگی کند .
در این جلسه نماینده گان چهار کشور عراق – لیبی – یمن جنوبی و کویت سخنرانی پرشوری کردند ولی نماینده ایران مسئله جزایر را یک موضوع داخلی دانست و مداخله دیگران در امور ایران را رد کرد . سرانجام به پیشنهاد نماینده دولت سومالی ( از اعضای اتحادیه عرب ) پرونده شکایت رسیدگی نگردید و بایگانی شد .
رویدادهای اخیر:
در آخر نوامبر 1971 دولت ایران طی نامه ای به دولت بریتانیا اخطار کرد که هر نوع فعل و انفعالات در بخش تحت حاکمیت شارجه در ابو موسی که حاکمیت ایران را در سراسر جزیره خدشه دار کند و یا امنیت منافع ایران را در ابوموسی تهدید نماید سبب اقدام ایران در زمینه اعمال حاکمیت بر سراسر جزیره خواهد شد . وزیر خارجه بریتانیا در پاسخ به نامه اشاره کرده بود که مفاد اخطاریه ایران به شیخ شارجه ابلاغ گردیده . این پاسخ بدان معنا بود که هشدار ایران رسما مورد توجه قرار گرفته است .
در اوایل دسامبر 1971 همین اخطاریه طی نامه ای از سوی وزارت خارجه ایران برای رئیس امارات متحده عربی ارسال شد و پاسخ مثبت به آن به معنی خودداری امارات متحده عربی از هر اقدامی در ابوموسی بود که امنیت و منافع و حاکمیت ایران در آن جزیره را تهدید نماید .
لذا از سال 1971 تا 1992 به مدت 20 سال ایران بر جزیره ابوموسی حاکمیت داشته و این حاکمیت مورد اعتراض هیچ کشور عربی و غیر عربی واقع نگردید تا اینکه امارات متحده به بهانه ای که قبلا ذکر گردید ( جلو گیری نیروهای ایرانی از ورود کشتی حامل مسافرین غیر مجاز که از تابعیت آن کشور برخوردار نبودند )ادعای مالکیت خود بر جزیره ابوموسی و جزایر تنب بزرگ و کوچک را سر داد و این ادعا مورد پشتیبانی تمام کشور های عربی واقع گردید و حتی رادیو قاهره تا آنجا پیش رفت که اقدام ایران را با حمله عراق به کویت و اشغال خاک آن کشور برابر دانست و تهدید کرد که با ایران باید همانگونه رفتار شود که با عراق در مورد کویت شده است .
در اواخر سال 1992 چند رویداد سبب شد که این جنجال فروکش نماید :
نخست حمله عربستان سعودی به مرزهای قطر توجه همگان را به خطر اصلی در منطقه عربی خلیج فارس جلب کرد
دوم اینکه در 18 نوامبر1992 یک گفتگوی بی پرده میان دانشگاهیان ایرانی و اماراتی با حضور سفیران همه کشورهای عربی در وست مینیسترهال لندن انجام شد و بی پایه بودن ادعای امارات و نیرومندی استدلال و استناد ایران را نشان داد .
سوم اینکه جرج بوش در انتخابات ماه نوامبر 1992 ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا شکست خورد و امارات متحده و یارانش پشتیبانی خود را از دست دادند .
اما فروکش کردن جنجالها دوامی نیافت و عربستان سعودی در دیدار سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در دسامبر 1992 به جهت برگرداندن توجه جهان از حمله خود به قطر شرایطی را فراهم ساخت که طی قطعنامه ای ادعای سرزمینی امارات متحده عربی مورد پشتیبانی قرار گیرد.ریاست جمهوری اسلامی وقت ایران ( آیت الله هاشمی رفسنجانی)در پاسخ به این قطعنامه در نماز جمعه مورخه 25 دسامبر همان سال اخطار کردند ( ایران از همه شما نیرومند تر است و برای گرفتن این جزایر باید از دریای خون بگذرید ).
نگاهی به ادعاهای بریتانیا و امارات متحده عربی در گذشته و حال و پا سخ به آن
قبلا ذکر گردید که دولت بریتانیا بدون اطلاع ایران و با استفاده از قدرت نظامی و سوء استفاده از اوضاع آشفته ایران در سال 1903 جزایر تنب و ابوموسی را به شیوخ شارجه بخشید و به آنها دستور داد که پرچم قبیله ای خود را در جزایر یادشده برافرازند .
و پس از مدتی ادعا نمود چون این جزایر در تصرف هیچ کشوری نبوده وشیوخ شارجه اولین کسانی بودند که اقدام به برافراشتن پرچم در آنجا نموده اند پس این جزایر متعلق به شارجه می باشد . در حالیکه بریتانیا خود بهتر از همه میدانست که این جزایر به ایران تعلق دارد زیرا در آن زمان ایران تنها کشوری بود که جزایر مذکور در نزدیکی سواحل آن قرار داشت و شیخ شارجه دولت بشمار نمی رفت بلکه رئیس قبیله ای بود ایرانی الاصل و در تحت الحمایگی بریتانیا یعنی موجودیت شیخ شارجه موجودیت قبیله ای بود و جنبه سرزمینی نداشت و این امر را (کلی ) و (هی) دو تن از نمایندگان پیشین بریتانیا در خلیج فارس مورد تائید قرار داده اند و آقای ویلیکنسن استاد جغرافیای دانشگاه آکسفورد و از عمان شناسان برجسته برآن تاکید دارد و بریتانیا خود بهتر می داند که کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس از سال 1961 قلمرو سرزمینی پیدا کرده اند و در تحت الحمایگی بریتانیا بوده اند و از سال 1971 و پس ازخروج بریتانیا از خلیج فارس مستقل گردیدند.
2- انگلیسیها فراموش کرده اند (و یا خود را به فراموشی زده اند ) که خود این قبایل را دزدان دریائی می دانستند و به بهانه سرکوبی آنها وارد آبهای خلیج فارس شدند.
حال اگر قرار است چند قبیله معروف به دزدان دریائی دست اندازیشان به سرزمینی پیشینه حاکمیت آنان محسوب شود ؛ بهتر بود که بریتانیا ابتدا تکلیف حاکمیت آنان بر جزایر و کرانه های مورد دست اندازیشان در هندوستان را روشن می کرد و آنگاه دستور می داد که شیخ شارجه پرچم قبیله ای خود را بر ابوموسی بر افرازد و برافراشته شدن غیر قانونی پرچم یک قبیله را دلیل حاکمیت آنان بداند .
3- بریتانیا و امارات متحده عربی از یاد برده اند که ایران از سال 550 پیش از میلاد تا سال 651 میلادی (1200 سال ) بر سراسر جزایر و کرانه های خلیج فارس حاکمیت و مالکیت داشته و سلسله دیلمیان از سال 950 میلادی مجددا این حاکمیت را تجدید نمودند .
4- بریتانیا و امارات متحده عربی فراموش کرده اند که در سال 1811 سلطان مسقط طی قرار دادی با فتحعلی شاه قاجار تابعیت ایران را اختیار کرد و بندر عباس ؛ میناب ؛ و سرزمینهای جنوبی خلیج فارس ( محل فعلی امارات متحده عربی ) و بحرین را از دولت ایران اجاره نمود و به نمایندگی از سوی دولت ایران به جزیره بحرین حمله برد و پس از 44 سال یعنی در سال 1855 این قرارداد را با ناصر الدین شاه تجدید کرد و لقب خان گرفت و به نمایندگی از سوی دولت ایران بر بندر عباس ؛ میناب ؛هرمز ؛ بحرین ؛و کرانه های جنوبی خلیج فارس حکومت میکرد .
5- بریتانیا فراموش کرده است که 23 نقشه تمام رسمی ؛ نیمه رسمی ؛غیررسمی ؛ و پراهمیت از دولتهای لندن ؛ هندوستان ؛فرانسه ؛آلمان و روسیه مبنی بر تعلق این جزایر به کشور ایران را تائید و ارائه می کند .
6- بریتانیا و امارات متحده عربی ساکنان این جزایر را عربی الاصل دانسته اند در حالیکه مردم ساکن آن سرزمین از بومیان بندر لنگه ایرانی الاصل و قبایل سودان و بنی یاس هستند مضافاً بر این انگلستان و امارات متحده عربی بهتر است بدانند ایرانیان ؛ نخستین ساکنان همه جزایر و کرانه های دور یا نزدیک خلیج فارس هستند . ایرانیان عصر داریوش هخامنشی دست به آبادنی زیاد در جنوب خلیج فارس ( محل فعلی امارات متحده عربی ) زده و برای اولین بار اقدام به حفر قنات در آن دیار کرده اند و این سرزمین در آن دوران از آن یک ایرانی بنام دارا پسر بهمن بود .
7- ساسانیان دو حکومت نیمه مستقل در عمان ( ماسون کهن ) و بحرین (ا ول کهن ) دایر کردند و مهاجرت ایرانیان و عربها از آن دوران به این سرزمین ها شروع شد و پس از پیروزی اسلم مهاجرت عربها شدت گرفت ؛ ایرانیان با عربها در آمیختند و جامعه ویژه ای با برخی جنبه های فرهنگی ویژه پدید آوردند .
مهاجرت ایرانیان به کرانه های دور نزدیک خلیج فارس از سال 950 میلادی که دیلمیان کشور ایران را از سلطه عباسیان خارج کردند مجددا شدت گرفت هم اکنون نیز تعداد مهاجران ایرانی از دورانهای مختلف در نیمه جنوبی عراق ؛ کویت ؛استانهای حسا و قطیف عربستان سعودی ؛ بحرین ؛ دوبی ؛ شارجه ؛ عجمان ؛ ام القوین ؛ راس الخیمه بر عربهای بومی آن سرزمین اکثریت دارند و حتی حاکمان قاسمی شارجه و راس الخیمه از مهاجران ایرانی دوره صفویه هستند .
بنابراین اگر عربی بودن احتمالی اصل ساکنان بومی جزایر تنب و ابو موسی دلیل تعلق این جزایر به امارات متحده عربی باشد ؛ پس نیمه جنوبی عراق ؛ کشور کویت ؛ استانهای حسا و قطیف ؛ امارات متحده عربی؛ بحرین ؛ دوبی ؛ شارجه ؛ عجمان ؛ ام القوین و راس الخیمه نیز بایستی به ایران تحویل شود .
8- بریتانیا از سال 1903 به بعد ادعا می کرد که واقع شدن جزیره ابوموسی در پایین خط منصف خلیج فارس دلیل تعلق آن به امارات متحده عربی است ؛ که بهتر بود در جواب بریتانیا گفته شود در پایین خط منصف واقع بودن در صورتی تعلق آن را به امارات ثابت می کند که بریتانیا جزایر جرزی و گرنزی واقع در نزدیکی سواحل فرانسه در دریای مانش را به فرانسه تحویل دهد .
9- یکی دیگر از مبانی حقوقی دعاوی امارات متحده عربی اصل مرور زمان است یعنی امارات ادعا دارد بر اینکه چون از تاریخ تصرف جزایر سه گانه از سوی شیخ شارجه و راس الخیمه 1903 تا تاریخ باز پس گرفتن آن از سوی ایران (1971 ) 68 سال می گذرد و در این مدت شیوخ یاد شده در آنجا بنا ها و ساختمانهای تاسیس کرده اند و ماموران یا نمایندگانی در این جزایر داشته اند لذا اصل مرور زمان بایستی به نفع امارات در نظر گرفته شود .
در جواب این ادعای امارات باید گفت آنچه را که امارات به آن توجه ندارد این است که براساس موازین بین اللملی اصل مرور زمان هنگامی ثابت می شود که بدون انقطاع و بدون تشتت و بدون اعتراض ادامه داشته باشد در حالیکه از زمان اشغال این جزایر توسط شیوخ قاسمی ( به دستور انگلستان )در سال 1903 ایران اعتراض خود را شروع کرده و چندین بار پرچم شیوخ شارجه را در جزیره ابو موسی پائین کشیده تا اینکه در سال 1971 توانسته است به حقوق قانونی خود دست یابد و جزایر را باز پس بگیرد لذا پیشینه پر تلاش ایران برای رفع اشغال و تصرف عدوانی و باز پس گرفتن جزایر یاد شده اصل مرور زمان را باطل می کند . مضافاً بر این ؛ادعای ایران مبنی بر اینکه شیوخ قاسمی بدستور انگلستان جزایر را عدوانا اشغال کرده اند اصل اجتناب ناپذیر است زیرا در سال 1903 دولت انگلستان با بهره گیری از قدرت نظامی خود و سوء استفاده از اوضاع آشفته ایران در آن زمان ( ایران سرگرم قیام مشروطه بود) با اینکه در نقشه های تمام رسمی خود این جزایر را جزء خاک اصلی ایران به شمار آورده بود و به شیوخ قاسمی دستور داد تا پرچم قبیله ای خود را در آن سرزمین برافرازند .
10- امارات متحده عربی در عرضحالی در اکتبر 1992 به سازمان ملل مدعی شد که تفاهم نامه نوامبر 1971 در نتیجه فشار ایران قوی به شارجه ضعیف امضاء شده است .
در پاسخ به این ادعا نیز باید گفت که امارات به این حقیقت واضح توجه نکرده است که ایران شیوخ شارجه را به عنوان دولتی مستقل به رسمیت نمی شناخت و مذاکره ای نیز با آن نداشته است که تفاهم نامه 29 نوامبر 1971 را به آن تحمیل کرده باشد . چونکه شارجه در آن زمان تحت الحمایه بریتانیا بود و حق مکاتبه و مذاکره و بستن قرارداد با هیچ دولتی جز با دولت انگلستان را نداشت ؛ روابط خارجی و امور دفاعی سرزمین شارجه از اختیارات بریتانیا بود و ایران با بریتانیا مذاکره می کرد نه با شیخ شارجه و در نتیجه این مذاکرات بود که تفاهم نامه 29 نوامبر 1971 با تصویب بریتانیا میان ایران و شارجه به امضاء رسید . بنابر این اگر بگوییم بریتانیای قوی که از نظر اقتصادی و نظامی از ایران آن روز قوی تر بود ه ایران را مجبور به امضاء این تفاهم نامه نموده است به حقیقت نزدیکتر است . (والسلام)
منابع :
- فصلنامه آموزشی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی
- دایرةالمعارف اطلاعاتی(1380)، معاونت پژوهشی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دانشکده اطلاعات
- تقوی امیر(1380)دایره المعارف اطلاعاتی:مفاهیمواعلام/دانشکده اطلاعات.چاپ اول
- خراسانی اباصلت (1386 )نیاز سنجی آموزشی(استراتژی ها و راهبرد های عملیاتی)تهران ، مرکزآموزشوتحقیقات صنعتی ایران
- ایران در عصر ساسانیان